عکاسی نیز مانند هر ابزار ارتباطی دیگری از جمله زبان، راهی برای برقراری تعامل با مخاطب است. ولی امروزه با گسترش شبکههایی اجتماعی مانند اینستاگرام، شاهد تکرار مکانیکی و بازتولید عکسهایی کاملاً شبیه به هم هستیم و در این میان کمتر عکسهایی متفاوت و شخصی به چشم میخورد که برگرفته از نگاه منحصربهفرد عکاس باشد. یا شاید این عکسها در قیاس با تعداد پرشمار عکسهای بیمحتوای دیگر آنطور که باید و شاید دیده نمیشود. حساسیت ایزو، عدد دیافراگم، سرعت شاتر، عمق میدان و پارامترهایی از این قبیل همگی الفبای زبان بصری هستند که میتوان با آنها جمله خود را ساخت. در ادامه با بررسی چند نکته در اینباره، به تشریح بیشتر خلاقیت و سبک شخصی در عکاسی خواهیم پرداخت.

اولین نکتهای که باید به آن در عکاسی توجه داشت، این است که عکاس حس و ایده خود را نسبت به سلیقه عمومی غالب در اولویت قرار دهد. در غیر این صورت عکاس صرفاً یک اپراتور مکانیکی است که آن چه فرهنگ عمومی از او خواسته را با چکاندن دکمه شاتر، به ثبت رسانده است. بنابراین برای به ثبت رساندن یک قاب شخصی اول باید خوب دید و سپس سعی کرد با توجه به قابلیتهای در دسترس، حس و ایده خود را در قالب عکس بیان کرد و در مرحله آخر عکس را به ثبت رساند.
نور و فضاسازی در تصویر
نور در عکاسی عاملی است که حالت و فضای عکس را مشخص میکند و حالت تصویر مهمترین چیزی است که در مرحله اول یک فرد را مجذوب عکس شما میکند. با توجه به اینکه قصد تداعی کردن چه چیزی را در ذهن مخاطب خود دارید میتوانید وایت بالانس عکس را تغییر بدهید و یا بیشتر/کمتر از حد طبیعی، عکس را نوردهی کنید تا نتیجه به خواسته شما نزدیکتر شود. رنگها غلیظ باشند و یا محو کمکنتراست، سایهها نرم باشند و یا تند با لبههای تیز، تمامی اینها ممکن است فضا و معنای عکس را تغییر دهد؛ بنابراین باید با تمرین و کسب تجربه به این کیفیات بصری آنقدر مسلط شد تا بتوان به راحتی تصویری از آنچه که در ذهن خلق میشود، دقیقا طبق خواسته عکاس در چهارچوب عکس به ثبت برسد.

تونالیته و رنگ
رنگها مهمترین پارامتر در انتقال حس به مخاطب است. رنگهای متضاد و غلیظ غالباً نگاه را درگیر میکنند در حالی که رنگهای یکدست و پیوسته به نوعی میتوانند تداعیگر آرامش باشند.
سوژه و شناخت آن
روبرت کاپا عکاس معروف و از پایهگذاران آژانس عکس مگنوم میگوید که اگر عکسی خوب نشده است یعنی به اندازه کافی به سوژه نزدیک نشدهاید. این عبارت بدین معنا نیست که باید فاصله خود را نسبت به سوژه کمتر کرد تا بتوان عکس بهتری گرفت، بلکه باید به شناختی کامل از سوژه و فرم آن رسید تا بتوان عکسی خوب و معنادار را خلق کرد. هنگام عکاسی همیشه باید از خود پرسید که “خب من چه داستانی را از این عکس میخواهم بگویم و برداشت شخصی من از تصویر پیش رو چیست.”

ابزار و تجهیزات:
وابستگی تجهیزات و ابزار به نتیجه نهایی کاملاً انکارناپذیر است. همانگونه که یک نقاش با آبرنگ نقاشی میکند و دیگری با رنگروغن و هر دو آثاری با بیانهایی کاملاً متفاوت به وجود میآورند، یک عکاس نیز بسته به اینکه چه دوربین و چه تجهیزات را به کار میبندد آثار کاملاً متفاوتی را خلق میکند. قطعاً عکاسی با یک دوربین مدیومفرمت آنالوگ نتیجه کاملاً متمایزی نسبت به عکاسی با یک DSLR را به همراه دارد.

برای رسیدن به یک سبک شخص در عکاسی راهکارهایی هم ارائه میشود؛ مثلاً اینکه هنگام شروع به عکاسی دوربین را به همراه خود نداشت و تمرین دیدن کرد. چرا که عموم مردم با دوربینهای دیجیتال امروزی معمولاً با دیدن هر صحنهای به دنبال ثبت آن هستند و کمتر درباره آن چیزی که میخواهند به ثبت برسانند فکر میکنند. بعد از این مرحله باید به صورت کامل، به تکنیکها و قواعد عکاسی مسلط گشت چرا که بهمثابه الفبای رسانه عکاسی میباشند.
ممنون آقای حسینی. امیدوارم این دست مقالات از نظر کیفی و کمی در سایت رشد کند.