- کتاب عکس علیاکبر شیرژیان
- نویسنده علیاکبر شیرژیان
- قطع خشتی
- سال انتشار ۱۳۹۵
- ۱۸۰ صفحه رنگی
باغ آلبالو یک مجموعه عکس اپیزودیک است. اپیزودها در حقیقت ضمن بیان منحصربهفرد، اپیزود قبل و بعد از خود را کامل میکنند. اپیزودها به مثال واقعهها، با اتصال و اتحاد خود، کل بزرگتری را در ذهن مخاطب شکل میدهند که یک روایت ذهنی از تاریخ معاصر ایران است.
در پیشگفتار این کتاب آمده است:
به پیشنهاد دوستی برای دور شدن از شهر، تابستان دو سال پیش به همراه نامزد و دوست خانوادگیمان، سفر ناگهانی به نیشابور داشتیم. در عصری خلوت به سفارش خرید چند کیلو آلبالو به باغی سبز گام نهادیم، وقت خداحافظی چون همراهانم را میان درختان گم کرده بودم، به درون باغ رفتم و هنگام پریدن از روی شکافی به روزنامهای قرمز و مچاله شده برخوردم. نزدیک رفتم و روزنامه را باز کردم، شعار سیاسی آن، رنگ قرمز آلبالوها را در خود فرو مکیده بود. دوربین عکاسی همراهم نبود، موبایلم را بیرون آوردم و از حیرتم وقت مواجه با آن عکس گرفتم. این همزمانی، تخیلم را از بوی سیاست و شعر چنان آکند که برای دقایقی زمان به احترام آن برایم ایستاد. چون فیلمی صامت خودم را بیتعلق میان شعر و سیاست شناور دیدم. به خودم که آمدم همراهان صدایم میزدند، اولین فردی که از فاصله محو دیدگانم جلو آمد نامزدم بود، به او چند تکه روزنامه قرمز را نشان دادم و او هم با مستی من از باغ شریک شد. رد روزنامهها را گرفتیم، صاحب باغ وقت چیدن آلبالوها از آرشیو روزنامههایش، به شکل اتفاقی روزنامههای دوران انقلاب را استفاده کرده بود. او نمیدانست کاری که میکند آبستن معانی دوم و سومی است که میتواند تاریخ معاصر ایران را واقعیتر نشان دهد.
وقتی از باغ به خانه باز میگشتیم نگاهمان به مواجه «مُستند» عوضشده بود، از خودم میپرسیدم چرا من باید آن ساعت آنجا میبودم؟ و اگر نبودم آیا این ماجرا واقعیت نداشت؟ از شبیه بودن اتفاقات بیرون از خودم با آن چیزی که در مخیلهام از انقلاب و سیاست و آمیزش این دو در زندگی میگذشت در حیرت بودم. بزرگان ما در فلسفه و ادبیات، «حقیقت» را به «باغ» تشبیه کردند اما من از اینکه این تشبیه ادبی را در شکل واقعیاش تجربه میکردم احساس غریبی داشتم. به خودم میگفتم این گونهای از مستند است که عکاس با نیت عکاسی از یک موضوع، واقعیت را نمیجوید بلکه در جستجوی واقعیتی یکپارچهتر نسبت به موضوعاتی است که او را فراگرفتهاند یا به عبارت دیگر بیتفاوت به موضوعاتی است که ذهن هنگام مواجه با بیرون آن را به عادت سوژه عکاسی قلمداد میکند. او به عادتی دیرین وقت مواجه با «واقعیتی»، «واقعیت» را در غیبت میبیند، بنابراین صبر میکند تا «واقعیت» با وجوه کاملتر رو نشان دهد، حتی اضطرابهای طبقاتی او را وادار به گاوبندی با تکه واقعیتی که در آن قرار دارد نمیکند. در استمرار چنین خودآگاهی، یک لحظه یا آن، دری از درون واقعیت گشوده میشود برای «دیدن»، فرقی نمیکند کجای جهان باشد چنانچه مخیله من مواجه اینچنین با «واقعیت یکپارچه» در روستایی از توابع نیشابور را در خواب هم نمیدید. نوشتن تاریخ شکلهای مختلفی دارد، گاهی مورخ بجای نشان دادن تکتک وقایع و یا نوشتن زندگینامهها، برداشت خود از یک زمانه تأثیرگذار را در قالب تشبیه بیان میکند، چون یکی از چیزهایی که تاریخ را با واقعیت همسو میکند تلاش برای کشف ارتباط معنادار در وقایعی است که عادی به نظر میآیند.
در روزهای دیگر بعد از عکاسی از روزنامهها در باغ و جمعآوری آن، هنگام ورق زدن همان روزنامهها متوجه آگهیهای کوچکی بنام «گمشدهها» شدم. دیدن چهره تنهای انسانی که به دلیل شخصی، خانوادگی و یا سیاسی بر ضد منافع متوسط خود عمل کرده بود، احساس دیگر از همان تاریخی بود که میوههایش خون خود را به تیتر سیاسی آن داده بود. با دو اپیزود از نیشابور به تهران بازگشتم و از آنجا که تعداد گمشدهها کم بود، به کتابخانه مجلس رفتم و همان روزنامهها را پیدا کردم و گمشدههای بیشتری را عکاسی کردم. «گمشدهها» به همراه قصه پیوست به آن مصداق بینهایت امکان محقق نشده تاریخی است که از حافظه طبقه متوسط گم شدند و در نتیجه تاریخ یکپارچه در نبود آنان میان وقایع بیشمار فروپاشید.
برای خرید و آمادگی مراسم ازدواج به شیراز رفتم، هنوز دو اپیزود نیشابور در قلب و نگاهم سنگین بود. بعدازظهر در خیاطی زنانه که نامزدم در آنجا وقت پرو داشت، به دلیل گرمای هوا، به درون خیاطی راهم دادند! در دقایقی که برای اولین بار در خیاطی زنانه گذشت، دیدن الگوهایی که به سلایق مختلف بریده میشدند و دیدن مشتریان که هرکدام با پوشیدن لباس جدید در اتاق پرو، شکل عوض میکردند، مرا به ضیافت اپیزود سوم بُرد. این بخش شامل روزنامههایی است که قبل از دوختن لباس از روی کتاب راهنما، الگو میشوند. در این روزنامهها که مربوط به امروز است کسی گم نشده است، فضای روزنامهها نه در باغ که در خیاط خانهای ناکجا است، همینکه کسی نمیداند کجاست و خیاطش کیست، اشاره به تاریخی است که از به عهده گرفتن مسئولیت «چه کسی از شکاف میان تاریخ و واقعیت خبر میدهد» طفره میرود.
نوشتن نقد و نظر